ترکم زمی مغانه سرمست

می آمد و عقل رفته از دست

مخمور ز باده چشم جادو

شوریده ز باد زلف چون شست

درباره سوار بود چون دید

رخسار مرا ز زین فرو جست

دستم به لب چو لعل بوسید

و اندر قدمم چو خاک شد پست

برداشت ز خاک رخ پس آنگه

بنشاند مرا و خویش ننشست

یک شیشه شراب داشت با خود

زان باده که جرعه یی کند مست

پر کرد و یکی قدح به من داد

واخوردم و دل زغته وارست

چون مست شدم ز باده گفتم

ای ترک کنون که توبه بشکست

در ده می ارغوان و گر نیست

دستار من از در گرو هست

ترکم چو شنید همچو جوزا

در خدمت من نطاق در بست

میداد شراب ناب و نقلم

از پسته خویش داد پیوست


وبلاگ صامت روز دوم ز ,باده ,چون ,چو ,خویش ,مرا ,ز باده ,ترک کنون ,کنون که ,ای ترک ,گفتم ایمنبع

شعر 005

شعر 004

شعر 003

شعر 002

شعر 001

مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

مطالب سلامتی و زیبایی شرکت مهندسی نما توسعه سازان پایدار رمان گرگ و میش وبلاگ سایت پیام سرا اسفند کلیپ بانک لینک های دانلود فیلم ، دانلود سریال و دانلود آهنگ میباشد مشاوره تحصیلی بدون کنکور و بدون آزمون دانشگاه ها triptravel گل سنگ دستگاه تصفیه آب صنعتی چگونه می توان محیط مدرسه را به محیطی با نشاط وشاد تبدیل نمود.